حریم دل
معبودم سکوتم را از صدای تنهاییم بدان. نمی خوانم و نمی گویم چون درونم هیچ بوده و تو آمدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی و به من قصه باران آموختی می دانی قصه باران قصه شستن غم هاست و درون انسان ها پر از غم و تنهایی است و نگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاییم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو می بالم تنهاتر از یک برگ با باد شادی ها محجورم در آب های سرور آور تابستان آرام می رانم.
Power By:
LoxBlog.Com |